English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4925 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ranch U در مرتع پرورش احشام کردن
ranches U در مرتع پرورش احشام کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ranches U مزرعه یا مرتع احشام دامداری کردن
ranch U مزرعه یا مرتع احشام دامداری کردن
livestock U مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
live stock U مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
sericulture U پرورش کرم ابریشم پرورش نوغان
automatic data processing system U سیستم پرورش خودکاراطلاعات سیستم پرورش اطلاعات کامپیوتری
education U پرورش اموزش و پرورش
chattels U احشام
averia U احشام
cattles U احشام
rabbitry U محل پرورش خرگوش اهلی پرورش خرگوش
cattle U احشام واغنام
dairy cattle U احشام لبنیاتی
dairy breed U احشام لبنیاتی
pampas U مرتع
pastures U مرتع
commonage U حق مرتع
pasture U مرتع
wrangler U گرد اورنده احشام
tore U مرتع چنبر
lea U علفزار مرتع
Twenty head of cattle . U بیست رأس گاو ( احشام )
wrangle U گرد اوری وراندن احشام
wrangled U گرد اوری وراندن احشام
wrangles U گرد اوری وراندن احشام
wrangling U گرد اوری وراندن احشام
park U شکارگاه محصور مرتع
parked U شکارگاه محصور مرتع
parks U شکارگاه محصور مرتع
sylvopastoral U طرح ریزی جنگل و مرتع
pasture U مرتع گیاه وعلق قصیل
pasturage U مرتع گیاه وعلق قصیل
pastures U مرتع گیاه وعلق قصیل
intelligence process U جریان پرورش اطلاعات پرورش اطلاعات
nurturing U پرورش
culturing U پرورش
culture U پرورش
breeding U پرورش
upbringing U پرورش
cultivation U پرورش
cultures U پرورش
nurtured U پرورش
nurture U پرورش
pedagogy U پرورش
nourishment U پرورش
floriculture U پرورش گل
fosterage U پرورش
nurtures U پرورش
training پرورش
silviculture U پرورش جنگل
p.exercise U پرورش بدنی
mariculture U پرورش دریازیان
ser U پرورش نوغان
unbred U پرورش نیافته
mental discipline U پرورش ذهنی
pisciculture U پرورش ماهی
self cultivation U پرورش نفس
ostreiculture U پرورش صدف
self culture U پرورش نفس
fostered U پرورش دادن
fostering U پرورش دادن
fosters U پرورش دادن
education U اموزش و پرورش
aviculture U پرورش مرغ
character training U پرورش منش
process U پرورش دادن
processes U پرورش دادن
bring up U پرورش دادن
data processing U پرورش اطلاعات
body-building U پرورش اندام
body building U پرورش اندام
foster U پرورش دادن
germiculture U پرورش میکروب
swannery U محل پرورش قو
breeding U پرورش حیوانات
educational U مربوط به اموزش و پرورش
animal husband U پرورش جانوران اهلی
nature nurture controversy U مجادله سرشت- پرورش
apiculture U پرورش زنبور عسل
calf machine U دستگاه پرورش عضله
viniculture U پرورش انگور شراب
educationists U متخصص اموزش و پرورش
rosarian U پرورش دهنده گل سرخ
child rearing practices U شیوههای پرورش کودک
guardian by nurture U قیم بعلت پرورش
comparative education U اموزش و پرورش تطبیقی
poulterer U پرورش دهنده طور
special education U اموزش و پرورش استثنایی
f.education U پرورش واموزش دختران
manpower development U پرورش نیروی انسانی
educationalist U کارشناس اموزش و پرورش
educationalists U کارشناس اموزش و پرورش
educationist U متخصص اموزش و پرورش
education department U اداره آموزش و پرورش
educationists U کارشناس اموزش و پرورش
educationist U کارشناس اموزش و پرورش
culture of bees U پرورش یا تربیت زنبور
piscicultural U مربوط به پرورش ماهی
ser U پرورش کرم ابریشم
silviculturist U ویژه گر پرورش جنگل
falconers U پرورش دهنده شاهین
falconer U پرورش دهنده شاهین
incubators U محل پرورش اطفال زودرس
haute ecole U پرورش اسب در سطح عالی
incubator U محل پرورش اطفال زودرس
sericultural U وابسته به پرورش کرم ابریشم
apiarist U پرورش دهندهء زنبور عسل
apiarian U مربوط به پرورش زنبور عسل
upbringing U روش اموزش و پرورش بچه
sericulturist U پرورش دهنده کرم ابریشم
beekeeper U پرورش دهندهء زنبور عسل
hennery U مزرعه یا محل پرورش مرغ
sheepwalk U مرتع گوسفند چراگاه گوسفند
apicultural U مربوط به پرورش و نگهداری زنبور عسل
thremmatology U علم پرورش گیاهان وجانوران اهلی
orthogenesis U اصلاح و پرورش نژاد درطی زمان
wooler U جانوری که بخاطر پشمش پرورش مییابد
inbreed U پرورش دادن از جانوران هم تیره تخم کشیدن
green thumbed U کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
foliage plant U گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
alma mater U مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
beef cattle U گله گاو که برای تامین گوشت پرورش مییابد
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
standard bred U اسب امریکایی پرورش یافته برای مسابقه سرعت واستقامت
agrosylvopastoral system U سیستم کشت و جنگل و مرتع سازگان کشت و چرا و جنگل
general grant U کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
automatic data processing U پرورش اطلاعات خودکارسیستم اطلاعات کامپیوتری
develops U بسط دادن پرورش دادن
develop U بسط دادن پرورش دادن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2میشود جواب دهید برای په جواب flower bed را پیدا نکردیم
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com